این روزهای من

ساخت وبلاگ
سلام

تقریبا دوماهو نیمه که مهرادو از دست دادم. هرروز بهش فکر میکنم. به بایدهاو نبایدهایی که کاش رعایت میکردم. به اینکه کاش بیشتر مراقبش میبودم و ..  اما دیگه خسته شدم ازین کاش ها! از فاز غم گرفتن ها! چون اصلا به من نمیاد غمگین و افسرده باشم.وقتایی که بشدت دلم میگیره گریه میکنمو خالی میشم ولی درکل سعی میکنم بااین موضوع کنار بیام!

وقتی من خوب و سرحال باشم اقایی هم اوکیه. بخاطر اونم که شده سعی میکنم شادو شنگول باشم.

خلاصه اینروزا همش خونه م. بعیدد میدونم شرکت تا بعد عید نیرو بگیره. گرچه ترجیح میدم سرکار نرم و خودمو تقویت کنم برای بارداری بعد.

تو 5ماهونیم بارداریم 10کیلو اضافه کردم.50بودم که 60کیلوشدم. برای همینم یه مدت باشگاه بدنسازی میرفتم که دکتر گفت نرم چون بهم فشار میاد.

فعلا هم نمیشه باردار شم. چون رحمم ضعیف شده و باید 5-6ماهی صبر کنم.

که نمیگذره این روزا ...

مهراد اگه بود الان 7ماهو نیمم بود. قرار بود 20 اسفند بدنیا بیاد..

آه خدا چه امتحان سختی!

نمیدونم باوجود اینستا و تلگرام اینا دیگه کسی هم وبلاگ میخونه یا نه..

اینارو برا خودم مینویسم. اینجا دیگه حکم دفترچه خاطرات شده و نه اینکه صرفا برای مخاطبام بنویسم!

نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۵ساعت 13:5 توسط آقای شوهر و خانم همسر| |

همسر یا دردسر...
ما را در سایت همسر یا دردسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8coupleortroublec بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 15:10